loading...
افسانه چت
نیما ربانی بازدید : 85 دوشنبه 28 فروردین 1391 نظرات (2)
سلام

چندتا سوتی دیگه براتون نوشتم

بازم بهم نخندید لطفا

سوتی شماره ۱:

عروسی دعوت بودیم

سر میز شام خواستم سالاد بخورم

روی ظرف سالاد سلفون کشیده بودند

خیلی شفاف بود و من اصلا متوجه نشدم

سس را برداشتم خالی کردم روی سلفون

دیدم اوه خیلی ضایع شد

خواستم یعنی کسی نفهمه

اما روبروییم که فهمید بلند به همه گفت

کل میز شام فهمیدند و خندیدند بهم

سوتی شماره ۲:

یه بار میخواستم نیمرو درست کنم

روغن ریختم دیدم چقدر این سری روغن غلیظ شده

نکنه فاسد شده یا موندست یا یه چیز دیگست ؟

یکمی گذشت منم همش زدم

انگار چسبیده بود کف ماهیتابه

وارونش کردم دیدم همچنان چسبیده

بیشتر دقت کردم دیدم به جای روغن ریکا ریختم

آخه اونم قوطیش زرد بود

سوتی شماره ۳:

بچه که بودم ...

یه بار وسط مهمونی داییم بهم پول داد

گفت برو یه "نخ " بخر

منم رفته بودم ، یه قرقره خریده بودم

همه پکیده بودن از خنده

که به جای یه نخ سیگار یه قرقره نخ خریده

سوتی شماره ۴:

با دوستم رفته بودم بیرون

خیلی با کلاس و وضع خوب هستن

داشتم میرفتم خونه اومدم بگم میای برسونمت

گفتم: میرسونی برسونم

اومدم درستش کنم گفتم: میرم برسونی

دوبار اومد درستش کنم گفتم: رسوندی میرسونم

دوستم گفت: بی خیال خودم میرم زیاد زور نزن

از خجالت آب شدم

سوتی شماره ۵:

چند وقت پیش رفتم مغازه

میخواستم یه زیتون شیشه ای بخرم

اومدم بگم زیتون شیشه ای دارین؟

گفتم شیتون زیته ای دارین؟

خودم و صاحب مغازه ترکیدیم از خنده

نیما ربانی بازدید : 161 دوشنبه 28 فروردین 1391 نظرات (0)

سلاممممم سلامـــــــــــــ صد تا سلام

امروز میخوامــــــــ چندتا سوتی براتون بنویسم...

اما قول بدین اونجاهش که به من مربوطه نخندید

سوتی شماره ۱:

جاتون خالی یه بار رفتم سفر خارجی (کجاش؟ بماند)

کلی تو صف وایستادیم که سوار هواپیما بشیم

جلوی گیت آخر کارت پرواز رو چک میکردند

از شانس بد ما یه زن بود در حد لالیگا !!!!!

بابام پشت سرم بود، زنه دستشو دراز کرد که بلیط ببینه

فکر کردم میخواد با من دست بده منم باهاش دست دادم

چشتون روزه بد نبینه!!

بعدش هم زنه از خنده روده بر شد

هم جلوی بابام ضایع شدم

هم جلوی کل مسافرا !!!

سوتی شماره ۲:

رفته بودیم عروسی پسر داییم...

عروس و داماد واسه خوش آمد گویی رسیدن سر میز...

چشم تون روز بد نبینه...

من به جای تبریک، گفتم التماس دعا...

حالا شما خودتون عکس العمل اطرافیان رو تصور کنین...

همه ی تالار مرده بودن از خنده

سوتی شماره ۳:

چند تا دختر تو راهروهای دانشگاه مسخره بازی میکردند

هی میرفتن هی میومدن

بعدش دختره داشت از جلوی کلاسمون رد میشد

کله اش رو 90 درجه چرخونده بود به سمت کلاس

همینجوری نگاه میکرد و می رفت

بعدش سرش خورد به در کلاس افتاد زمین!

بچه ها از خنده منفجر شدن

استاد که از بس خندید مجبور شد از کلاس بره بیرون

سوتی شماره ۴:

یه بار با بابام بودم دنبال جای پارک میگشتیم ، اصلا گیر نمیومد

یهو یه جای پارک دیدیم.. اما یه چند متر ازش رد شدیم..

پریدم پایین تا بابام داره دنده عقب میگیره من جارو نگه دارم

یه دفعه یه خانوم همینجوری با ماشین اومد داخل جای پارک

انگار نه انگار که دارم بهش اشاره میکنم که اینجا رو من گرفتم

بهش گفتم خانوم نمی بینی اینجا ایستادم تا اون ماشین بیاد پارک کنه

(با دست به پشتم که ماشین خودمون بود اشاره کردم)

زنه یه نگاه به من کرد خندید

من برگشتم دیدم ماشینومون نیست

نگو جلوتر بابام یه جای پارک دیده رفته اونجا پارک کرده

آقا منو میگی ، موندم چی بگم..

گفتم الان این زنه پیشه خودش میگه این دیونست

ماشین نداره توهم ماشین زده..

گفتم ببخشید و سریع رامو کج کردمو رفتم

سوتی شماره ۵:


امتحانات ترم بودیم.

دوستم اومد سر جلسه یادش افتاد خودکار نیاورده.

من 2تا همراهم بود یکیشو دادم به اون..


از بدشانسی وسط امتحان خودکار خودم تموم شد..

به مراقب گفتم خودکارم تموم شده.

دوستم تا شنید، خودکارشو تندی گرفت سمت مراقب

مراقب خودکارو ازش گرفت.

بعد دید خودش بیکار مونده.

ازش پرسید خودت خودکار داری. اونم گفت نه!

مراقبه مونده بود چی بگه..

کل سالن ترکیدن از خنده..

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 49
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 17
  • بازدید کلی : 5,669